رمزگشایی از یک بوسه

و راجع به شرح احوال حضرت علی اکبر و مراجعت آن جناب به خدمت باب و بر سبیل تمثیل گوید:

..........

وقتی از داننده‌ای کردم سوال
که مرا آگه کن ای دانای حال

با همه سعیی که در رفتن نمود
رجعت اکبر زمیدان از چه بود؟

اینکه می‌گویند بود از بهر آب
شوق آب آورد او را سوی باب

گر درین رازی است ای دانای راز
دامن این راز را میکن فراز

گفت:........
................

اکبر آمد العطش گویان ز راه
از میان رزمگه تا پیش شاه

کای پدر جان از عطش افسرده‌ام
می‌ندانم زنده‌ام یا مرده‌ام

این عطش رمزست و عارف واقف است
سر حق است این و عشقش کاشف است

دید شاه دین که سلطان هدا است
اکبر خود را که لبریز خداست

عشق پاکش را بنای سرکشی است
آب و خاکش را هوای آتشی است

شورش صهبای عشقش در سر است
مستیش از دیگران افزونتر است

اینک از مجلس جدایی می‌کند
فاش دعوی خدایی می‌کند

مغز بر خود می‌‌شکافت پوست را
فاش می‌سازد حدیث دوست را

پس سلیمان بر دهانش بوسه داد
اندک اندک خاتمش بر لب نهاد

مهر آن لبهای گوهر پاش کرد
تا نیارد سر حق را فاش کرد

(هر که را اسرار حق آموختند
مهر کردند و دهانش دوختند)

 پ ن: گنجینه اسرار عمان سامانی. تصورش را هم نمیکردم اینقدر زیبا باشد